Part5همکلاسی جدید من

امشب همه خونه تهیونگ تو مهمونی دعوت بودن.طبق گفته بقیه هر ماه تهیونگ مهمونی میگرفت و یه سالن بزرگ تو طبقه همکف خونشون داشتن که اونجا مهمونی برگزار میشد.
حدودا غروب به مادرش خبر داد و یه استایل ساده ولی در عین حال زیبا پوشید و نیم ساعت بعد هونجان بهش زنگ زد که اومده دنبالش.پس باهم به مهمونی رفتن.......


پرش زمانی مهمونی:

همه توی سالن مشغول خوردن و نوشیدن بودن و یه سریا وسط با دوستاشون مشغول دنس بودن.....
یونا بدون توجه به اونا با هونجان وارد سالن شد و روی یه میز نشست....نمیخواست بیاد ولی بار اولش بود به نظرش همشون رو مخ بودن این جور مراسما براش اهمیتی نداشت...دیگه بهش فکر نکرد و سعی کرد تحمل کنه.......




تهیونگ:خوش میگذره نه.....
سوجون:هوم....ببینم خبریه؟!
تهیونگ:البته که نه
سوجون:وایسا ببینم.....
تهیونگ:چیه؟!
سوجون:هیچی.....فردا مدرسه میبینمت....
تهیونگ:باشه...من باید برم دستشویی...
سوجون:برو خب.....



هونجان:چطوره.؟!
یونا:خب...بدک نیس
هونجان:یه ساعت دیگه تمومه.....
یونا:آره....من یه لحظه برم دستشویی و میکاپم رو درست کنم الان میام....
هونجان:برو....

و رفت سمت راهرو و بعد کنار روشویی کیفش رو درآورد و میکاپش رو داشت اوکی میکرد که تهیونگ از سرویس اومد بیرون....

تهیونگ:تو؟!!
یونا:چیه...مگه روح دیدی
تهیونگ:نه تازه وارد....چرا اینجایی...
یونا:من اسم دارم....
تهیونگ:خانم پارک یونا.....
یونا:حالا هرچی.....
تهیونگ:باشه.....
یونا:چیه..مهربون شدی....
تهیونگ:من هر طور بخوام رفتار میکنم...

و رفت بیرون.....
حدودا یه ساعت بعد مهمونی تموم شد و همه رفتن و دیر وقت بود....




ادامه دارد
دیدگاه ها (۱۲)

Part6همکلاسی جدید من

ولی این تیکه از اجرای سون:))))))

Part4همکلاسی جدید من

میان عشق و درد---پارت سوم:اون روز یونا با عجله از خونه بیرون...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

خدمتکاره عمارت ارباب پارت یک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط